یوسف مشهدی فراهانی

یوسف مشهدی فراهانی
yosef mashhadi farahani
قالب وبلاگ

بسمه تعالی

بیا تا ساز رابطه کوک کنیم تا به تار معرکه برقصیم .

خواستم بچگانه بنویسیم ، دلم نیامد یعنی نتوانستم باور کنم عمرم چنین کوچک است . خواستم بزرگانه بنویسم ، نتوانستم ، نمی خواستم دروغی بنگارم که خود باور ندارشته باشم . یعنی باورم نشد که کودک دردانه ام که عمر شیرینم را برایش نهادم هنوز بزرگ نشده . مانده ام حیران . می توانی بگویی چگونه بنویسم ؟!

من می نویسم تو بخوان به هر زبان که می دانی .

فرزندم : دنیا نباشد مگر بر پایه رابطه ، ارتباط و ارتباط تحقق نپذیرد مگر بر محور مبادله و مبادله ای نباشد مگر در آن سمتی سود و سمتی زیان که از این باور را گریزی نیست حال در این سرای دکاکین حال کاسبی به که سودش بیشتر و خسرانش کمتر است .

بیشتر آنکه رابطه خود معلول است ، معلول علتی . و علت را همانا نیاز برخوان و بدان . که ایضا نیاز به کنه ذات است . نیاز است که رابطه طلب نماید .

ساده تر آنکه هر که را خوانند به اسم نیاز است و هر که را خوانی به رسم محتاج که هر اسمی را که رسم صفت باشد به حقیقت است و هر اسم را که رسم بر او نیاید لاجرم کاذب که اسم بر طبل تهی بی مهابا بکوبد و بر اسم خویش بخواند . حالیا هر که را آواز دهل خوش تر آید بدو محتاج تر است و چنان احتیاج از او بدارد چنان بر آن بکوبد که گریبان چاک نماید .

آری اساس نیاز است و احتیاج که رابطه ای شود و چون رابطه ای بخواهد پس در آنسوی نیز حاجتی است که مراد خویش جوید و سیر رابطه معکوس بشاید .

پس نیاز است که رابطه طلب نماید و رابطه که زیدی و امری بدنبال در آرد وآن شود که چنین را محوری مختصات بدانند که درسویی من و در سویی تو که بر حول این محور وجوه اشتراکی بسیار.

و این مقدمه ای بود بر وجود بر موجود هر وجود و بر دلیل وجود که اگر وجود موجود شود پس دلیل بر موجودیت خویش بخواند و هر دلیلی بدنباله خویش براهینی آورد و هر آنکه آن براهین خوش آید بر گرد موجودیت بر آید و چون ناخوش ، از آن برهد . چه آنکه ممکن است زمانی هم خوش آید و زمانی دیگر ناخوش

مقدمه تمام ، بنابر کفایت وافی

 

 

 

 

 

 

فصل من

قبل از آنکه بر خواسته هایت بپردازم ذکر این نکته نیز لازم است که وجود انسانها در کنار هم بر چند وجه است . اول آنکه بر اصل تفاوت در کنار هم آیند و تشکیل اجتماعی دهند که خانه باشد یا قوم یا قبیله و یا شهر و کشور و ..... اما با تمامی تفاوتهای موجود در کنار هم می زیند و در بزنگاهها بداد یکدیگر رسند و ....

دوم گروه کسانی که بر اصل تعامل اند و بر موازنه هایی بمانند و اهم آن انتفاع است . نکته اینجاست که در این گروه هر یک از دیگری منتفع می شوند .

اما گروه سوم کسانی که با هم تفاهم دارند و روابط خویش بر پایه احترام و درک متقابل بنا نهند و بر آنند تا بر دیگری نفعی رسانند . و نکته حائز اهمیت در این گروه رساندن نفع به دیگری است که بر خود مقدم دارند . و این وجه تمایز است بین تعامل و تفاهم که در آن منتع شدن فرض اول بود و در این منتفع ساختن .

اما گروه چهارم کسانیند که در این اشتراک و در این اتحا کما جویند راه به تکامل در پیش گیرند یعنی انسانهایی که در فرض تفاوتها و تعاملات عرفی و تفاهمات قولی تکامل خویش را در وحدت بینند و در اشتراک جویند .

چنین است و جز این نیست که بارزترین نشانه آنکه در شرط فقدان هر یک دیگری در اندک زمانی نسبی را خویش بپیمایند .

ظریف آنکه هستند کسانی که بظاهر دراین مرتبت نبوده اما بر رسم ما تاثیر گذاشته و همچنان از ایشان بهره می جوییم بدون هیچ انتظار منفعتی که توضیح این گروه مقالی دیگر طلب نماید و مجالی دیگر خواهد .

حال آنچه تو می خواهی بر شمار و پیش از آن بیاندیش که در کدامین گروه توانی بود تا به هیئت ایشان ترا بخوانم و بر سبیل ایشان برانم .

آنچه را که می خواهی حرمت می نهم و ارج می گذارم اما بواقع بیاندیش که اگر چنین نشود که تو می خواهی پس آیا تراز بودنم بر هم می خورد . و در این وجه ... ، اجازه بده ترازویی گذاریم و ایشان بر کفه ای نهیم 1 و 2 و 3 و 4 و ..... و آنطرف نیز ... براستی چه باید بگذاریم ؟ موازه چه شد ؟ .....

تا در طلب گوهرکانی کانی                  وندر پی یک لقمه نانی نانی

این نکته و رمز اگر بدانی دانی           هر چیز که در جستن آنی آنی

میآیی کمی جستنی های خویش را بجوییم ؟ آب می خواهد دلم یعنی تشنه ام . نان می خواهد دلم یعنی گرسنه ام . لباس می خواهد تنم یعنی برهنه ام . احترام می خواهد دلم یعنی ..... توجه می خواهد .... محبت می خواهد یعنی .....

اما روی دیگر سکه ، گرسنه ای ؟ سیرت کنم . تشنه ای ؟ آبی بنوشانمت . برهنه ای ؟ پوششی از برایت بیاورم . دلتنگی ؟ برایت موجبات گشایش و فرهی مهیا نمایم .

......

فصل تو

بی شک تمامی خواسته های تو واقعی است اگر فرض را بر این نهیم . و بپذیریم که خواسته های کاذب نیست . پس خود را باید مجاب نماییم که بر تحقق آن بکوشیم . اما پیش از آن ، آیا این فقط ما هستیم که می توانیم خواسته هایی داشته باشیم ؟ یا هر کسی می تواند خواسته هایش را بخواهد حال معقول و یا حتی نامعقول ؟ و اگر آنچه ما می خواهیم با دیگری در تضاد بود در تقابل آمد و خواسته های ما با دیگری در مغایرت آمد ، چه باید کرد ؟؟ اولویت با کدامین است ؟

و دیگر سئوال اینکه چه چیزی می تواند ما را مقید سازد بر خواسته هایمان نیافزاییم ؟ و هر روز بر شمارگان آن نیافزاییم ؟ مگر جز این بود که خواستههای امروزمان ، دیروز نبود ؟ پس چگونه می توانیم دل خوش بداریم که خواسته های فردایمان چه چیزهای دیگری است ؟

پس اول بپذیریم که خواسته هایی هست .

دوم بپذیریم که خواستههایمان بر حق است .

سوم بپذیریم که با خواسته های دیگری در تضاد نیست .

چهارم بپذیریم که بر کثرت آن نیافزاییم .

پنجم بپذیریم که اولویت با ماست .

ششم بپذیریم که اجابت آنان برای ما ایجاد حقی  بدنبال نخواهد داشت .

هفتم بپذیریم که در قبال اجابت خواسته هایمان پاسخگوی هیچ خواسته دیگری نخواهیم بود .

هشتم ....

نهم ....

دهم ....

و .....

نه ! یقینا اینگونه نیست و اینگونه نمی تواند باشد .

بیا با هم مرور کنیم .

اول بپذیریم که خواسته هایی هست ابتدا از ناحیه ما و سپس همراه ما .

نتیجه : خواسته های ما = خواسته های همراه ما

دوم بپیذیرم که خواسته هایمان بر حق است . چگونه حقانیت آن معلوم می گردد ؟ میزان سنجش حقانیت را چه کسی نهاده ؟ قضاوت و حکمیت به هنگام اختلاف با کیست ؟

نتیجه : خواسته هایمان – حقانیت آن – سنجش و میزان آن – قضاوت و حکمیت

سوم بپذیریم کثرت خواسته هایمان بر فرض گذشتن از فصل دوم و عینیت حقانیت آن ، چگونه می توانیم و یا اصلا ضرورتی است تا از کثرت روز افزون آن جلوگیری نماییم . آری ضروری است ، چه آنکه خواسته های آدمی پایانی ندارد و حرص آدمی سیری ناپذیر است . و هر روز بر سبیل آن می کوشد و می کوشد و می کوشد که بواقع آیا تمامی خواستههای آدمی محقق شدنی است ؟ و آیا آز و نیاز آدمی پایان پذیرفتنی است ؟ که صد البته اینگونه نیست . پس چه بهتر که باموزیم که عمر بر نه آنچه ماندنی است سپری ننماییم . و مشق تعدیل نماییم . و چه بسیار کسان که در حسرت نداشته ها و از هر آنچه که دارند نیز بنهند و دیگر روز بر حسرت از دست داده ها اشگ ندامت ریزد . آری ببینید و دل نبندید و بگذارید و بگذرید که این نیکوست . پس مشق می کنیم که دل نمی بایست بست و می بایست گذاشت و گذشت و بخشید و بخشید و بخشید تا دیگری به تاءب نیندازیم و او را خجل ننماییم تا از چهره اش غبار غم بزداییم . با خود بگوییم که آیا حسرت نداشته ها یا حسرت داشته های از دست داده و یا لذت درک داشته هایمان را بردن کدامین شیرین تر است ؟

آری علاج کثرت روز افزون نیست مگر به قناعت و مناعت طبع و گذشت که اینگونه هم بر افسار گسیخته آز لگام زده ایم و هم بر نفس خویش امیر گشته ایم و هم بر خودی خود بواسطه گذشت سیقل نهاده ایم که هر چه بر این سیقل بیافزاییم آینه دلمان جلی یابد و چهره در آن افروخته تر . تا بدانجا که یار محو جمال شود و شوق دیدار سوار بر لحظه های فراق ، قرار گیرد .

خسته شدی ؟؟؟!!

تا اینجا بسنده می کنم که از حوصله تو خارج است و اگر ضرور بود به فصل دیگر منفصل خواهم گفت .

اما نیل به هدف و منتج به نتیجه که یقینا " عاقل را اشارتی کافی است " پس بیاندیش که خواسته هایت ترا به کدامین سو می رانند ؟ بحق است ؟ بپرس تا به ضلال نیافتی و ببین که حقوق طلب کرده ات راه بر حق اولی تری نگرفته ؟ بپرس تا به گمراهی نیافتی . و تعمق کن که نیکوترین گزیده ای ؟ که این میدان کارزار است یا گهواره جنبان و مهد برآمدن ققنوس وجود ؟ و مرادی بگزین که به بیراهه نروی که :

رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود        رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود

که این طریق به ظرافت طبع است که نیکوترین اعتدال است که :

نه چندان خور که از کامت بر آید                            نه چندان کز بدن جانت در آید

 

والسلام

نصایح پدری رفتنی به فرزندی در راه

 

 

 

 

 

 

 

فصل ایشان

 

عزیزان من

 

زندگی را طریقتی است به میانه که اگر تندی بر آید چون مجانین باید به کوه زد و اگر کندی ، که باید هر دم ساز نی برآورد و آه از دل که بر طریق این حقیر هر دوی آن ضلال است و تباهی .

 

زندگی طریقی است به اعتدال که به فصل بدان تدبیری باید برد و تصنیفی باید خواند و میان  زن و مرد فاصله ای باید که این همانا تدبیر است و عین خرد که هر یک را به جای خویش بدارد و به نقش خویش بیاراید .

 

آری فاصله ، فاصله ای معلوم ، مقدور و لازم نه آنچنان که بدان بانگ بر آری و نه چندان که به نوای گوش بیازاری .

 

که هر آدمی اول وجود است و بعد ذی وجود . اول خود است و بعد می شود ما که اگر نه اینچنین بود که چنین بودنی را چه ضرورتی بود .

 

و هر آدمی اول تنهاست و بعد تن ها . پس یقین بودن فرصتی است خاص برای پرداختن به تنهایی ، مرمت و باز گردانی و بازخوانی که اصل است و اولی بر همه چیز .

 

که این فرصت قبل از ما شدن به اختیار است و بعد از آن به ادراک .

 

اما باختصار :

مثل زن و مرد مثل خودرویی است مسافرتی که زندگی نیست مگر طول یک سفر که برای بهتر پیمودن آن همراهی طلب می کنیم . گفتیم خودرویی است سفری که بر دو قسم درآید قسمتی کشنده و قسمتی کاروان که ارتباط ایشان به ثبتی است و به ربطی است خاص و مکفی که در این رابطه نقش هر یک به ترازی آمده بود یعنی کشنده به زمان می کشید هم خود و هم کاروان را و کاروان در زمان می کرد هر آنچه بر او آمده بود و هم برای کشنده و هم برای خود به وقت رفتن این کشنده بود که به مصداق به طریق می برد و کشنده را بر آن تدبیری مترتب بود و در سکنی این کاروان بود که به ظرافت به تیمار می آمد که تا روزی خوش تر را به انتظار نشینند .

آری فاصله بود اما مکفی ، تعیین شده و تعریف شده . ثابت و لا یتغیر . نه قالی و نه مقالی و در این عرصه نه چشم مکاری ؟!؟!

اما امروزه نه کشنده براه است و نه کاروان برمدار که هر یک خود خودی شدند به برابری و به مساوات کشنده که مرد بود بر سبیل خویش و کاروان که زن بود بر طریق خویش . امروزه جمع ایشان به تفکیک در آمدند و هر یک یک شدند . پس دیگر نه کشنده ای ماند ه که آن کند و نه کاروانی که این کند . بواقع هر یک ، یک شدند . همچون دیگر یکان که در زمان در مقال در آیند و بر مجالی سکنی گزینند . و حالی آنکه هر یک شدن پس فاصله ها یا آنقدر کم می شود که به جنجال در آِیند و یا آنقدر دور که به فریاد .

آری حال امروز ما اینگونه می گذرد که یا عمر به جنجال می گذرد و یا به فریاد .

 

 

دریغ و صد حیف

چه باید کرد

یا به حسرت در پس بود و حسرت و آه

و یا به تعمق به تدبیر کشیده به شور و نوا

والسلام العبد العاصی

یوسف ابن غلامعلی

19 ربیع الاول1436

برابر با

21دی1393


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 21 دی 1393برچسب:, ] [ 17:2 ] [ یوسف مشهدی فراهانی ] [ ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان یوسف مشهدی فراهانی و آدرس parvaz1404.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب
ورود اعضا:

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 10
بازدید ماه : 122
بازدید کل : 3176
تعداد مطالب : 32
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1

خطاطي نستعليق آنلاين

Untitled Document
دریافت کد خوش آمدگویی
ایران رمان